قرآن وسائینس سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید.
کتاب اول «صحیح البخاری شریف» سا ئینس گواه حقیقت قرآن مجید شده متن رامطالعه کنید.
کـتـا ب [ 1 ] ابتدای نزول وحی بر پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم)
¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯ مقدمه : احادیث منبع وسر مشق اخلاق فاضله وارتقای سطح دانش علمی است ولذ ازتمام علاقه مندان عزیز تمنی دارم که هر جمله وهر حدیث مبارک را با دقت کامل مطا لعه وسعی داشته باشند تا : اولأ اخودرابا محتوای علمی احادیث مبارک آشنا وآنهارابه منظور اصلاح وارتقای علمی و اخلاق فردی خود، حفظ وبه دیگران تبلیغ فرمایند. ثانیأ رنجها ، زحمات وسعۀ صدری پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را درتار وپود وجود خود حس وبه آن فرستادۀ خداوند«ج» محبت جاودانه راچنان استحکام بخشند ،که در پندار ، گفتار وعمل کرد شان محتوای احادیث مبارک شان انعکاس وتجلی نماید. ثالثأ برای جواب به سوالات علمی ،حوادث وواقعا ت زندگی وهم برای بلند بردن سطح دانش عـلمی خود به یکی از بخش ها یا کتاب احادیث که درصفحۀ سائیت به قسم عنوان کلیدی ثبت شده مراجعه وحدیث متعلق به آن موضوع رامطا لعه وبه دیگران تبلیغ نمائید . رابعأ برای انکشاف سطح دانش وکسب اخلاق فاضلۀ اطفا ل ونو جوانان تان یک یک از احادیث مبارک را تدریس وچگونگی حفظ آن را کنترل نمائید .اُمید است تاثیرات معجزه آسای احادیث مبارک را دربلند بردن سطح اخلاقی وعلمی نو جوانان وجوانان تان ملاحظه کنید « انشاءالله ». خامسأ احادیث مبارک از آغاز تا آخر نمره گذاری دارد وشما می توانید نمبر حدیث مورد توجه تان را یادداشت نموده ومتن حدیث مبارک را با استفاده از نمبر عددی آن مثلا( 1 ) ـــ به زودی وآسانی بدست آورید . ¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
باب [1] چگونگی ابتدای نزول وحی بر پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
( 1 ) ـــ ازعـُمر(رضی الله عنه) روایت است که گفت : از پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم که فرمودند: «همانا ثواب اعمال وابسته به نیت است،وباهرکس مطابق نـیتـش معامله می شود،پس کسیکه هجرت اوجهت مقاصددنیوی بوده ،ویاغرض ازدواج بازنی باشد ،پس نصیـبش ازهجرت همان چیزی است که بخاطررسیدن به آن ، هجرت نموده است» ( رواء البخاری : 1 )
¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯ ( 2 ) ـــ ازبی بی عائشه(رضی الله عنها) روایت است که : حارث بن حشام(رضی الله عنه) از پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) پرسید: یا رسول الله !وحی برشما چگونه نازل می شود ؟ پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «گاهی مانند نغمۀ جرس ، که این شدید ترین آن است ،تاجائیکه سراپایم درهم می شکند ،ومن آنچه راکه می گوید به خو بی درک می کنم ،وگاهی مَلک بصورت شخصی برمن ظاهر می گردد ، وبامن سخن گفته ومن آنچه راکه می گوید درک می کنم. بی بی عائشه(رضی الله عنها) میگوید : من پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) رادرروزنهایت سردی دیدم که وحی برای شان نازل می گردید ،واز اثر این وحی ،آن چنان تحت فشارقرارگرفته بودندکه عرق از پیشانی شان سرازیر گردیده بود.» ( رواء البخاری : 2 ) ¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
( 3 ) ـــ ازاُم المؤمنین بی بی عائشه(رضی الله عنها) روا یت است که گفت : اولین باریکه بر پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) وحی نازل گردید ، رؤیا های نیکی بودکه درخواب می دیدند ،وآنچه راکه درخواب می دیدند ؛مانند روشنی صبح صادق به حقیقت می پیوست ،وهمان بود که خلوت گزینی رااختیار نمودند ، واولین خـلوت نشینی شان در (غار حراء ) بود ،ودرآن جا بدون اینکه به خانواده اش برگردد ،چندین شب متوا لی را به تفکر وتعبُدمی پرداخت ، وبرای این عمل توشۀ لازم را باخود می گرفت ،وچون توشۀ که باخودداشتـندبه اتمام می رسید ، باردیگر نزد اُم المؤمنین بی بی خـدیجه(رضی الله عنها) آمده ومانند مرتبۀ گذشته ، توشۀ لازم را باخود می بردند ، تاآنکه درهمین ( غارحراء ) برایشان وحی نازل گردید ،وبدین صورت بودکه : مـَلکی نزد شان آمده وگفت :بخوان ، گفت : (من خواننده نیستم )، پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) می گوید: آن مَـلک مراگرفته وتاجا ئیکه تحمل داشتم فشار داد ،سپس مرارهاکرده وگفت :بخوان ، گفتم (من خواننده نیستم ) ،برای بار سوم مراگرفته وفشار داد وگفت : ( بخوان به نام پرورد گارت که آفریدگاراست ، انسان راازخون بستۀ خلق نموده است ، بخوان وپروردگارتو بزرگوار تراست ) ، بعدازان پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) باآنچه از مـَلََـَک شنیده بود ـ درحالیکه قلبش می طـپـید ــ نزد اُم المؤمنین بی بی خـدیجه(رضی الله عنها) بنت خولید آمده وگفت : ( مرابپوشانید ،مرا بپوشانید )، واوراپوشانیدند تاآنکه ترسش ازبین رفت ، ماجرارا برای اُم المؤمنین بی بی خـدیجه(رضی الله عنها) بیان نموده وگفت : (واقعأ برجان خود ترسیدم ) ، اُم المؤمنین بی بی خـدیجه(رضی الله عنها) برایش گفت : نه ،هرگز مترس ، به خداوند قسم است که ترا هیچ گاه خار وزبون نخواهد ساخت ، توکسی هستی که صـلۀ رحم رابجاآورده ،به بیچارگان یاری رسانده ،وبادرماندگان همنوائی می کنی ،ازمهمان به گرمی پذیرائی کرده، وازحق پشتـیـبانی می نمائی.. اُم المؤمنین بی بی خـدیجه(رضی الله عنها) اوراباخود نزد پسر عم خود ( ورقه بن نوفـل بن اسد بن عبدالعزی ) برد ، این شخص از جاهلیت به نصرانیت گرائیده بود ،وبه نوشتن عـِبرانی شناسائی داشته وچیزهای را از انجیل شریف می نوشت ،وبه سن پیری رسیده وکورشده بود. اُم المؤمنین بی بی خـدیجه(رضی الله عنها) برایش گفت : ای فرزند عم ام ! ازبرادرزاده ات بشنوکه چه می گوید ؟ ورقه به پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت : ای برادرزاده ام !بگو چه دیدی؟ پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) آنچه راکه دیده بود برایش حکایت نمود ،ورقه گفت : این همان مـَلـَکی است که خداوند «ج» بر «موسی علیه السلام » فرستاده است ، ای کاش جوان می بودم ،وای کاش دران روزی که قومت تورا بیرون می کنند زنده می بودم ، پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند : ( آِیاایشان مرا بیرون خواهند کرد ؟) گفت : بلی ! هیچکس باچنین چیزی که تو آمده ئی نیامده است ، مگر آنکه مورددشمنی قرارگرفته است ، واگر آن روز رادریافتم ، باتوهمکاری شایانی خواهم نمود ، ولی دیری نه پائید که « ورقه » وفات یافته ووحی به تأخیر افتاد . ( رواء البخاری : 3 ) ¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
( 4 ) ـــ جابر بن عبد الله انصاری(رضی الله عنهما) که از حدیث تأخیر وحی حکایت می کند ، به نقل از پـیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) چنین میگوید : « درحالیکه به راه می رفتم ناگهان صدای را ازطرف آسمان شنیدم ، چون سرخودرابلند کردم ، دیدم همان مـَلـَکی که درغارحـِراء آمده بود ،بین آسمان وزمین روی تختی نشسته است ،ازوی ترسیدم ، به خا نه باز گشته وگفتم :مرا بپو شانید،مرابپوشانید ،وخداوند «ج» این آیات را نازل فرمود:
ترجمه : [ اي در بستر خواب آرميده! (1) برخيز و انذار كن (و عالميان را بيم ده). (2) و پروردگارت را بزرگ بشمار. (3) و لبا ست را پاك كن. (4) و از پليديها بپرهيز. (5) ] ( رواء البخاری : 4 و همان بود که وحی دوباره شروع شده وپیاپی نازل گردید .
¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
( 5 ) ـــ ازابن عباس(رضی الله عنهما ) درتفسیر این قول خداوند متعال«ج» که می فرماید :[ ( ای محمد ) زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن (قرآن) حركت مده. (16) ]چنین روایت است که گفت : پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ازنزول وحی به تکاپو ومشقت می افتاد ،ولبهای خودراحرکت می داد. ابن عباس(رضی الله عنهما ) میگوید: من هم لبهای خودرا مانند پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حرکت می دادم ، وخداوند«ج» این آیات را نازل کرد : [ ( ای محمد ) زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن (قرآن) حركت مده. (16) چرا كه جمع و خواندن آن بر عهده ماست. (17) ]. ابن عباس(رضی الله عنهما ) درتفسیر این آیات می گوید: جمع کردن قرآن درسینۀ تو ، واینکه آن را بخوانی [ برعهدۀ مااست ]،( و هنگامي كه ما آن را خوانديم از آن پيروي كن. (18) سپس بيان (و توضيح) آن نيز بر عهده ماست. (19) یعنی :آ ن را بشنووگوش فراده ،( پس بر مااست بیان آن ) یعنی : سپس برعهدۀ ماست که تو آن رابخوانی ،وهمان بود که جبرئیل «ع » می رفت پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) قر آن را طوریکه جبرئیل «ع » برایشان خوانده بود ، تکرار می نمودند. ( رواء البخاری : 5 ) [ برای درک بهترهر4 آیۀ مبارک سورۀ قیامه راآوردم.]
( 19ـــ 16 : 75)
زبانت را به خاطر عجله براي خواندن آن (قرآن) حركت مده. (16) چرا كه جمع و خواندن آن بر عهده ماست. (17) و هنگامي كه ما آن را خوانديم از آن پيروي كن. (18) سپس بيان (و توضيح) آن نيز بر عهده ماست. (19)
¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
( 6 ) ـــ واز ابن عباس(رضی الله عنهما ) روایت است که گفت : پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)سخاوتمند ترین مردمان بود، وازان هم سخا وت مند تر هنگامی بودند که درماه رمضان جبرئیل «ع » نزد شان می آمد. جبرئیل «ع » درماه رمضان هرشب نزد پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) آمده وقرآن راباایشان تکرارمی کرد ،ودراین هنگام بود که پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)درکارهای خیرازوزش بادهم سخاوت مند تر بودند. ( رواء البخاری : 6 ). ¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯
( 7 ) ـــ وباز از ابن عباس(رضی الله عنه ) روایت است که گقت :ابوسفیان بن حرب برایم حکایت نموده وگفت :هنگامیکه باگروهی ازتجاردرشام بودم ، هرقـُل مرا نزد خودخواست. ابن عباس(رضی الله عنهما ) می گوید:واین زمانی بود که پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) با ابو سفیان وکفا ر قریش درگیری داشت ، هرقـُل درحالیکه با گروهی ازبزرگان روم در ( ایـلـیا ) بود، ابوسفیان وهمرا هانش رانزد خود خواست وترجمانی را حاضر نموده وگفت :کدام یکی از شما با این شخصیکه ادعای نبوت رادارد ازنگاه نسب قرابت نزدیک تری دارید؟ ابوسفیان می گوید :من برایش گفتم: که من ازهمه به وی نزدیک ترام ، هرقـُل گفت :اورا به من نزدیک کنید، وهمان بود که آنهارا نزدیک آورده وهمرا هانش راپشت سرش نشاندند. هرقـُل به ترجمانش گفت :برای ایشان بگو که من ازاین شخص سوالاتی می کنم ،اگردرجوابم دروغ گفت ،دروغش رابرملا سازید ،ابو سفیان می گوید:قسم به خدا اگر شرم نه می کردم که مرا دروغ گوی خواهند کرد ،حتمأ دربارۀ پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)دروغ می گفتم ، اولین سوالی که هرقـُل ازمن کرد این بود که :نسبش دربین شمایان چگونه است؟ گفتم نسبش عالی است ، گفت: آیا کسی دیگری ازشمایان پیش ازاو چنین ادعایی کرده است ؟ گفتم نه، گفت : ازبابا واجدادش کسی پادشاهی داشته است ؟گفتم:نه ؛ گفت : کسانیکه ازوی اطاعت کرده اندازبزرگان واشراف اندویاازبیچاره گان ؟ گفتم : ازبیچاره گان. گفت :پیروانش روز به روز کم می شوند یا زیاد ؟گفتم : زیاد . گفت :آیا کسی از پیروانش بعدازاینکه دینش را پذیرفته است دلسرد گردیده وازآن برمی گردد ؟ گفتم :نه .پیش ازاد عای نبوت اورا متهم به دروغ می کردید ؟ گفتم :نه .گفت آیا خیانت میکند ؟گفتم :نه .ولی مدت زمانی است که ازوی دوریم ونه میدانیم که دراین مدت چه کرداری دارد ؟ ابو سفیان می گوید:غیرازهمین سخن به چیز دیگری اورا متهم کرده نه می توانستم ،گفت :آیا باوی درجنگ درگیر شده ئید ؟گفتم : بلی. گفت: نتیجۀ جنگ بین او وشمایان چگونه بوده است ؟گفتم : نتیجۀ جنگ متـناوب است،گاهی او برما وگاهی ما براوغا لب می شویم . گفت :شما را به چه چیز امر میکند ؟گفتم : می گوید :خدای یگانه را پرستش کنید، وهیچ چیزرا به اوشریک نه سازید، وآنچه را پدر های تان عبادت می کردندترک نمائید،وما را به نماز،و راستی ، وعفت وصلۀ رحم امر می نماید . به ترجمانش گفت:برایش بگو :من ازتوازنسبش پرسیدم ، وتو گفتی: که عالی نسب است،وبهمین گونه پیغمبران ازعالی نسب ترین قوم خودبرگزیده می شوند.پرسیدم که کسی پیش از وی چنین ادعائی کرده است ؟گفتی : نه، واگرکسی پیش ازوی چنین ادعائی کرده بود،،می گفتم: این شخصی است که ازدیگران پیروی کرده است ،گفتم آیا کسی ازپدرانش پادشاهی کرده است؟ گفتی :نه ، واگر کسی از پدرانش پادشاهی می کرد، میگفتم : شخصی است که آمده ومطالبۀتاج وتخت پدرش رادارد. پرسیدم: پیش ازاینکه چنین ادعای بکند اورا به دروغ گفتن متهم میکردید ؟ گفتی: نه. والبته ممکن نیست که ازدروغ گفتن بابندگان پرهیز نموده وبرخدا «ج» دروغ بگوید .وپرسیدم که بزرگان واشراف ازوی پیروی می کنند ویا بیچاره گان وبی نوایان ؟ گفتی :بینوایان ، وپیروان پیغمبران همین بینوایان اند. پرسیدم روزبه روزکم میشوندیازیاد ؟گفتی : زیاد.ومسئلۀ ایمان به همین طریق است تاآنکه فراگیر شده، وبهمه جاه برسد، پرسیدم :آیا کسی بعداز اینکه به دینش داخل گردید ، دلسرد گردیده وازآن بر می گردد ؟گفتی :نه. وقانون ایمان چنین است ، وقتیکه درخشش آن به دل تا بید دیگر امکان برگشت ندارد. وپرسیدم :آیا خیانت وفریب کاری می کند ؟ گفتی : نه.واز صفات پیغمبران دوری ازخیانت وفریب کاری است.وپر سیدم : شمارا به چه چیز امر می کند ؟ گفتی:به عبادت خداوند یگانه امر ، وازشرک با اووپر ستش بـُتان نهی می فرماید، وبه نماز خواندن وراستی وعفت امر می نماید، واگر آنچه گفتی راست باشد،به زودی تاهمین جا ی پای مرا خواهد گرفت، من خوب می دانستم که چنین پیغمبری ظهور می کند،ولی فکر نه می کردم که ازبین شمایان باشد،واگر می دانستم که امکان رسیدن به حضورش برایم میسر میگردد،به هر قیمتی که بودخودرا به ملا قاتـش میرساندم، واگر به ملا قاتـش میرسیدم خودرا به قدم هایش می انداختم. سپس نامۀ راکه پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ذریعۀ ( دَحـیَه) برای سردار( بـُصریَ)فرستاده بود ،خواست ، واونامه را به او داد، ودر نامه چنین آمده بود :
نامۀ پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)
²{{{{²¯¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯¯²{{{{
بسم الله الر حمن الر حیم ازطرف محمد بنده وپیغمبر خدا،برای هرقـُل سردار روم! سلام بر پویندگان راه هدایت ،اما بعد :من ترا بسوی اسلام دعوت می نمایم ، مسلمان شو، درامان خواهی بود، خداوند مُزد ترادوچند خواهدداد،واگر اباورزیدی گناه همۀ دهقانان زیر دستت برگردن تو خواهدبود ،و(ای اهل کتاب بیائید به سوی امری که بین ما وشما مسلم است ،وآن اینکه جز خدای یگانه دیگری را عبادت نه کرده ، وچیزی را به او شریک نیاوریم ،وهیچ کدام ازما دیگری رابغیر ازخداوند پروردگار خودقرار ندهد،واگر ابا ورزیدید پس بگوئید شاهد باشید که ما مسلمانیم ). ²{{{{²¯¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯¯²{{ ²
ابوسفیان میگوید: وقتی که او چنین گفته واز خواندن نامه فارغ شد، هیاهوی ازمجلس برخاسته ومارا از آنجا بیرون کردندومن به همراهان خود گفتم :طوریکه معلوم می شودکار (ابن ابی کـّبـشه ) [ مقصد ش از ابن ابی کـَبشه پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود ]تاجای بالا گرفته استکه پادشاه روم هم از وی می هراسد ،واز همین روزبه بعد ، دیگر یقین داشتم که پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) موفق خواهد شد، تااینکه خداوند متعال«ج» مرا به اسلام مشرف ساخت. ابن ناطور ـــ که امیر ایلیـا واز هم نشینان هرقـُل ورهبر مسیـحـیا ن آنجا بودـــ می گوید : هنگامیکه هر قـُل به ( ایلـیا ) آمد ، محزون وغمگین گردید ، بعضی ازدولت مردانش بوی گفتند:خیلی غمگین به نظر می رسی. ابن ناطور میگوید که:هرقـُل کاهن بوده وبرستاره ها نظر می کرد، وچون ازوی این سؤال راکردند ، در جواب شان گفت:شب گذشته که به ستاره ها نظر کردم،دیدم که پادشاه مردمی که خودراخـتـنه می کنند ،بردیگران غا لب شده است،وپرسید:دراین عصر وزمان کدام مردم خـتـنه میکنند ؟ گفتـند: غیر از یهود مردم دیگری خـتـنه نه میکنند،واز اینها درهراس مباش ،وبه همۀ شهر های دولت خود بنویس تا یهودیهای را که دربین شان وجوددارند به قتل برسانند.. وهنوزدراین موضوع مشغول رائی ومشورت بودندکه فرستادۀپاد شاه غـَسان که راجع به پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)معلومات کافی به دست داشت ، نزد هرقـُل رسید ،وپس ازآن که هر قـُل ازاخباری که این شخص با خود داشت مطلع شده، گفت:این شخص را برده وبـبـیـنید که خـتـنه کرده است یاخیر؟ چون دیدند گفتند :بلی ! خـتـنه کرده است ،هر قـُل از وی پرسید" آیا مردم عرب هم خـتـنه می کنند ؟ گفت : بلی خـتـنه می کنند. هر قـُل گفت : همین شخصی را که من به خواب دیدم ( مـحـمـد (صلی الله علیه وآله وسلم) پادشاه این مردم است که ظهور کرده است . سپس هر قـُل به یکی ازدوستانش در (روسـیه ) که مانند خودش شخص دانشمند ی بود [ درهمین موضوع ] نامۀ نوشت ،وخودش به سوی ( حـُمص )روان گردید وهنوز از( حـُمص ) خارج نه شده بود که دوستش جواب نامۀ هر قـُل رافرستاد ودر نامۀ خودبا (هر قـُل) درموضوع ظهور پـیغمبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) توافق رائی نشان داده وگفته بود که این شخص پـیغمبر است. بعدازآن هر قـُل ، بزرگان مردم روم را درقصر خود درشهر( حـُمص ) جمع کرده ،ودروازه های قصر رابست، بعدازآن برخاسته وآنهارا مخاطب قراردادهوگفت :ای مردم روم !آیا رستگاری وفلا ح رانه می خواهید؟ وآیا نه می خواهید که مـُلک تان برای خود تان باقی بماند؟پس بیائید وبا این پیغمبر بـیعت نمائید؟ [ به مجرد شنیدن این سخن ]به مانند خر های وحشی ازجا پریده وبه سوی درها هجوم بردند، ولی دیدند که درهاقبلأ بسته شده است، وچون هرقـُل این تـنفر شان رادیده واز ایمان آوردن شان ما یوس گردید، گفت :این هارا باردیگرنزدمن بیاورید،[وچون آمدند] گفت:من این سخنان را برای آن گفتم تا مقدار وابستگی تان رابه دین تان آزمائش نمایم، وواقعأ آنچه را که آرزوداشتم احسا س نمودم،[ وچون این سخن را از هر قـُل شنیدند] برایش سجده نموده واز وی اظهار رضائیت نمودند،واین آخرین قصۀ هر قـُل با پیروانش بود. ¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯¯²{{{{²¯ ²²خـتمکتاب 1 صحیح بخاری ² ²
|